با تمام بدنش گریه می‌کرد؛ آدم‌برفی‌ای که عاشق آفتاب شده‌بود.

این داستان خیلی کوتاه رو سه‌سال پیش در این پست اینستا نوشته‌بودم. حقیقتش ایده‌اش را از این شعر گروس عبدالملکیان گرفته بودم:

به شانه‌ام زدی، تا تنهاییم را تکانده باشی. 

به چه دل خوش کرده‌ای؟

تکاندن برف از شانه‌های آدم‌برفی! 

داستان خیلی کوتاه 44

تفاوت آلوچه با گوجه‌سبز، کدام درست است؟

نقشه مستطیلی جهان اندازه‌ها را نادرست نشان می‌دهد

کوتاه ,  ,داستان ,خیلی ,تکانده ,باشی ,خیلی کوتاه ,داستان خیلی ,تنهاییم را ,را تکانده ,تکانده باشی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین سایت nojoom-akhtarshenasi berkeyhniluo مطالعات اجتماعی متوسطه اول بیجار صوت دروس حوزوی (صُدا) marketingblogs miss-pari معرفی کالا فروشگاهی دنیای تلاش crazy friends